جلسه اول

سلام.چهارشنبه اولین حلسه شهری رو رفتم.خوب بود.ترس نداشتم.ترمز که کلا موجودی بی استفاده بود و مربی هم ریلکس خودش هر جا لازم بود خودش ترمز میکرد...بدی مربی خانم شاید اینه که نمیگه چی کار میکنه...شایدم تجربه من هنوز کمه!

 چیزی که خیلی جالبه اینه که دو هفته ای میشه مهربون رفته تو نخ عوض کردن ماشین و ثبت نام تیبا!حالا از اون روز هر جا میرم جلو چشممون فقط تیباست.انگار همه شهر یهو رفتن این ماشینو همه خریدن تا جایی که حتی ماشین تعلیم آموزشگاه هم تیبا بود!!!و من اینو این طور تفسیر میکنم که ما به زودی خواهیم خرید این ماشینو .هر چند من مزدا2 و لکسوز دوست دارم ولی خوب...

خوب باش

مامانم راست میگفت.حتی برا دشمنت هم نباید بد بخواهی و از پیش اومدن بدی براش خوشحال باشی.دنیا خیلی زود یقه خودتو میگیره

چقد بده که آدما فقط خودشونو میبینن و دنیای خودشون رو قبول دارن...چه بده که به دیگران احترام نذاری و واسه کسی تره خورد نکنی ولی توقع داشته باشی همه تا کمر خم شن برات....خدایا شفا بده همه این جور مریضا رو....

شاید راننده شوم!

سلام...یه وقتایی تو زندگی فقط خمیازه میکشم از بیکاری،یه وقتا هم مثل الان کارا از در و دیوار همه با هم آوار میشه رو سرم...خدا رو شکر ...فقط کاش یه خورده کمتر تنبل بودم،بدترین کار دنیا صبحهاست ک دو ساعت باید با خودم کلنجار برم تا بلند شم...جدیدا خوابهای چرت و پرت هم میبینم...این وسط مهربون باز منو ثبت نام کرده برا گواهینامه.امروز امتحان مقدماتی ایین نامه است...یعنی من یه روز راننده میشم بتونم خودم تنهایی برم کارامو بکنم؟؟هر جا دوست داشتم برم؟؟صبحها برم پارک .باشگاه برم با خیال راحت و نگران تاکسی و اتوبوس و آژانس نباشم؟؟صبح یه روز از اون روزای بیکاریم ماشینو اتیش کنم برم شهر مامان اینا بهشون سر بزنم و برگردم غروب ؟؟؟خدایا یعنی میشه؟؟؟؟؟

تولد بابا

دیروز یهویی جمع کردیم و رفتیم خونه مامان اینا برا تولد بابا...کلی خوشحال شدن...چقد تنهان وقتی من نیستم...دلم گرفت چقد

من دهن لق!

دیروز رفتم و بالاخره برا مهربون کادو خریدم.ی کیف پول چرم و ی کمربند چرم...تا شب هزار جور فکر کردم برا سورپریز کردنش و هزار جا قایمشون کردم ک نفهمه تا هفته دیگه ک شب تولدش بهش بدم ولی طاقت نیاوردم و آخر سر بهش دادمش.خوشحال شد خیلی...یه شام خوشمزه هم براش پختم...تا هفته اینده براش یک بپزم و شمع 30سالگی رو خاموش کنه...

امروزم صبح اول وقت رفتم دندون پزشکی دندون جلویی رو درست کرد،یه نوبتم برا شنبه عصر داد...تازه داره دردش شروع میشه...

فردا رو کی دیده؟

چه غم دردناکی....بچه ای فردا میاید و هنوز نمیداند ک پدرش دیروز رفته است...پدر چه آرزوهایی برای بچه داشت؟؟...کی باورش میشد بدون دیدن بچه اش برود؟؟؟صبح که خداحافظی کرد و ب کوه رفت چه کسی میدانست که دیگر برنمیگردد؟؟...

خدایا صبر بده به اون مادر...

فلیکای ترشی ساز!

دیشب ترشی هم درست کردم.تا ببینم چی از آب در میاد.

کپل و دخترش دوروزه اینجان.روانی دارم میشم ...خدایا زودتر ساعت 4عصر جمعه بشه و من و تنهایی و آرامش باهم باشیم

زندگی=خیارشور

اوهههه..امروز برا اولین بار شور درست کردم.اط دیشب تا حالا درگیر خرید و بشور و خورد کردن و..اینام...تموم شد دوتا ظرف شور و یه ظرف خیار شور درست کردم...خوشحالم امیدوارم خوشمزه بشه